غیاثی اعتقاد به حجاب را اصلیترین راهکار برای ترویج حجاب میداند و میگوید: به نظرم باید ابتدا به حجاب اعتقاد داشت حجاب در یک شخص عین یک درخت تناور است که باید از لحاظ ریشه قوی باشد
همسر جانباز و داور بینالمللی تیراندازی:
اعتقاد به حجاب اصلیترین راهکار برای ترویج حجاب است/ در بیشتر کشورهای خارجی به حجاب احترام می گذارند
28 تير 1400 ساعت 23:49
غیاثی اعتقاد به حجاب را اصلیترین راهکار برای ترویج حجاب میداند و میگوید: به نظرم باید ابتدا به حجاب اعتقاد داشت حجاب در یک شخص عین یک درخت تناور است که باید از لحاظ ریشه قوی باشد
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فوری نایبرئیس تیراندازی استان، سرپرست تیم، داور بینالمللی، سرپرست و مربی تیمهای ملی در فدراسیون تیراندازی، همسر جانباز و از ایثارگران فعال فرهنگی به مناسبت هفته حجاب و عفاف گفت: از اینکه توانستم حجابم را رعایت کنم و معضلی در جامعه نباشم بسیار خوشحالم. همیشه سعی کردم با زنان و دختران بدحجاب دوست شوم و با زبان شیرین و نرم آسیبهای بدحجابی و مزایای حجاب در جامعه را تشریح کنم ... ادامه این گفتگو را در ادامه با هم میخوانیم.
حجاب و عفاف زن ایرانی همیشه یکی از مسائل مهمی بوده که در جامعه به آن پرداخته شده است و روانشناسان و جامعهشناسان این مسئله را یکی از اساسیترین پایههای تحکیم خانواده در ایران میدانند. در ایران اسلامی زنان باحجاب زیادی بهعنوان زنان موفق و شاخص در جامعه و جهان شناخته شدهاند، آنها با پیشرفت خود در مجامع ملی و بینالمللی نشان دادند که حجاب هیچوقت جلوی پیشرفت و ترقی آنها را نگرفته بلکه پلهای بوده برای بالارفتن آنها از سکوی پیشرفت. نوید شاهد در این راستا به سراغ خانم کبری غیاثی از ایثارگران فعال استان و مربی نمونۀ تیراندازی در جهان رفته است. مصاحبۀ ذیل دراینخصوص است.
وی در معرفی خود گفت: کبری غیاثی هستم. مدرک کارشناسی ورزش و کاردانی علوم قرآنی دارم. از سال ۱۳۷۴ بهعنوان ورزشکار و مربی تیراندازی، نایبرئیس تیراندازی استان، سرپرست تیم، داور بینالمللی، سرپرست و مربی تیمهای ملی در فدراسیون تیراندازی بودهام. مدتی هم بهعنوان سرپرست و مربی ورزشکاران معلول و جانباز در رشتۀ تیراندازی خدمت کردهام. شغل ثابت و رسمی ندارم ولی بهعنوان فعال اجتماعی و فرهنگی فعالیت دارم. قبلاً معلم بودم ولی چون همسرم جانباز جنگ تحمیلی است و مدتها در کما بود مجبور شدم شغلم را ترک کنم. چند دوره هم مسئول هیئت تیراندازی استان ایلام بودم. در حال حاضر در پست مربیگری، نوجوانان و جوانان استانم را آموزش میدهم تا بتوانند در مجامع بینالمللی پرچم جمهوری اسلامی ایران را به اهتزاز دربیاورند. قبلاً در استادیوم تختی کار میکردم اما الان در مجتمع ورزشی ایثارگران شهر ایلام به شاگردانم آموزش تیراندازی میدهم. بهعنوان بسیجی و عضو حلقۀ صالحین نیز فعالیت دارم.
فعالیتهای انقلابی
وی در خصوص فعالیتهای انقلابی خود و خانوادهاش خاطرنشان کرد: من در یک خانوادۀ انقلابی و سیاسی تربیت شدهام مادرم سیده و پدرم فردی مؤمن بود. از همان دوران کودکی فعالیتهای انقلاب اهل خانه را میدیدیم. علاوهبرآن بر نماز، انجام واجبات، ترک گناه و رعایت حجاب و عفاف تأکید داشتند. از دوران کودکی متوجه شدم برادرانم فعالیت سیاسی علیه رژیم ستمشاهی دارند. من میدیدم که رفقای انقلابی برادران و پدرم در خانۀ ما جمع میشوند. کلاً اهالی محلۀ ما سیاسی بودند و دستنوشته امام، نوارهای سخنرانی امام، گرامهای قدیمی و اعلامیهها را ردوبدل میکردند. من میدیدم برادرانم شبانه میروند اعلامیه پخش میکنند و شعارنویسی میکردند. پدر و مادرم آنها را تشویق و حمایت میکردند از همان زمان من هم علاقهمند به این امور شدم و به آنها کمک میکردم.
ماجرای ساواک و خانۀ پدری
وی افزود: پیش از انقلاب در بلوار امام کنار دبیرستان پروین اعتصامی فعلی منزل داشتیم من آنجا بزرگ شدم. بعد از مدتها به دستور ساواک و آموزشوپرورش منزل پدرم از او گرفتند پدرم مقاومت کرده بود ولی او را تهدید کرده بودند که در صورتی خانه را به ما واگذار نکنی با بولدوزر از روی بچهها و خانه رد میشویم و خانه را روی سرت آوار میکنیم. ساختمان ساواک نزدیک خانۀ ما بود. از آن ساختمان مدام صدای عربدۀ مأموران ساواک را میشنیدم آنها مشروب مینوشیدند و من باوجوداینکه سنی نداشتم یادم هست بارها داخل بلوار آنها را دیدم. با هشدار برادران و پدرم از آنجا فاصله میگرفتم. ما از آنها نفرت داشتیم. به همین خاطر تنها کاری که از دستمان بر میآمد این بود که ماشینهایشان را که کنار بولوار پارک شده بود پنچر میکردیم. وقتی که خانه را از ما گرفتند ما غصه میخوردیم اما پدرم میگفت: من بهخاطر حفظ جان شما و به این امید که خانۀ ما مدرسه میشود از این خانه گذشتم چون دیگران در آن درس میخوانند و کارمان ثواب دارد. بعد از غصب خانه توسط ساواک به بالاتر از میدان امام نقلمکان کردیم.
حجاب در کودکی
خانم غیاثی پوشش و حجاب را از همان دوران کودکی لازم میداند، او دراینخصوص گفت: از همان دوران کودکی روسری سرم میکردم مادرم همیشه مواظب پوشش من بود و اجازه نمیداد پوشش غیراسلامی داشته باشم. چادر سیاه زیاد وجود نداشت و من از همان دوران چادر سفید به سر کردم.
ظلم ساواک
ظلم ساواک به مردم ایلام خصوصاً انقلابیون بر کسی پوشیده نیست، غیاثی دراینخصوص میگوید: در همان دوران در مسجد جامع برای شرکت در فعالیتهای انقلابی حضور پیدا میکردم. برادرم محمدرضا غیاثی (هشت سال در جنگ حضور پیدا کرد و جانباز شد) از نمایندگان مکتب اسلام بود. خانم افتخار کفایی و برادرم نمایندگان انقلابیون قم بودند که یک جزوات و مجلاتی را از قم برایشان میفرستادند و من با خانم کیخایی آنها را پخش میکردم. در مسجد رسولالله نیز در جلسات قرآنی و دینی با حفظ حجاب شرکت میکردیم. در جریان فعالیت برادران و پدرم ساواک بارها به منزل ما میریخت. چندین بار قصد کشتن محمدرضا را داشتند، جلوی چشم پدر و مادرم اسلحه پشت سر برادرم میگذاشتند که با التماس مادرم از کشتنش خودداری میکردند. بارها دیدم که از روی دیوار داخل حیاط پریدند. اقوام چند بار محمدرضا را تغییر چهره دادند و به روستاهای اطراف فرستادند و مدتی در کوه زندگی میکرد و اوضاع که آرامتر میشد برمیگشت. یک مأمور انقلابی که در ساواک خدمت میکرد از آشنایان ما بود به ما اطلاعات میداد. او بارها هشدار داد که محمدرضا جزء لیست کسانی است که قرار است به دست ساواک کشته شود مواظب باشید. ترس و هراس در خانه وجود داشت و ما شنیدیم که قرار است برای تفتیش خانه بیایند.
خروج کتابهای ممنوعه
غیاثی همچنین افزود: مقداری کتاب ممنوعۀ سیاسی در خانه داشتیم. پوسترهای امام و اعلامیهها توسط برادرانم محمدرضا و غلامرضا در خانه نگهداری میشدند. وقتی شنیدیم قرار است برای تفتیش خانه بیایند من و مادرم آنها را داخل فرغون انداختیم. رویشان را با پشم پوشاندیم و به خانۀ یکی از همسایهها بردیم. داخل حیاط آنها ماسه برای کار بنایی ریخته شده بود، کتابها را با هماهنگی زن خانه داخل ماسهها پنهان کردیم. مأمورین در طی تفتیش خانه چیزی پیدا نکردند اما خیلی فحاشی کردند و به مادرم گفتند: محمدرضا باید کشته شود چون مرتب گزارش میدهند که علیه رژیم فعالیت دارد. بقیۀ بچههایت را هم میبریم زندان. مادرم سید بود و عشق و علاقۀ خاصی به امام حسین (ع) داشت. حاجآقا کافی به ایلام تبعید شده بود باوجوداینکه ممنوع المنبر بود اما در خفا سخنرانی میکرد مادرم در مجالس سخنرانی کافی حاضر میشد.
اعزامهای خارج از کشور
کبری غیاثی در طی پرورش و آمادهسازی قهرمانان تیراندازی کشور چندین بار بهعنوان سرپرست و مربی تیم به خارج از کشور اعزام شده است، او در این باره گفت: در اعزامهای خارج کشور هم بهعنوان مربی و سرپرست جهانی حضور داشتم خاطرات زیادی در خصوص اعزامها دارم پوشش من در مسابقات با چادر بود چون اعتقاد داشتم که هرجایی بروم موظف به حفظ حجاب اسلامی هستم. من معتقدم حجاب مخصوصاً حجاب برتر زیبایی خاصی به یک زن ایرانی میبخشد.
در مسابقات جهانی لهستان، روزنامۀ لهستان عکس من را با پوشش چادر به همراه ورزشکاران در صفحۀ اول روزنامهشان چاپ کرده بود. خبرنگار لهستانی آمد و روزنامه را به من نشان داد و به من خیلی احترام گذاشت، من خیلی خوشحال شدم. در مسابقات بینالمللی همیشه از من میپرسیدند که آیا چادرت مانع ورزش یا ترقیات نمیشود و من همیشه آرام و متبسم جواب آنها را میدادم. رکورد تیراندازی در دنیا توسط یکی از شاگردان من در مسابقات لهستان تغییر کرد و این یک موفقیت بسیار بزرگ برای من و کشورم بود.
برزیل و ماجرای چادرم
غیاثی تعریف کرد: در مسابقات جهانی برزیل که نوزده روز در برزیل بودیم برای تهیۀ مایحتاج بیشتر مواقع بیرون میرفتم در آنجا در مورد حجاب من سؤال میپرسیدند و با منعکس میانداختند و خوشحال میشدند که با آنها عکس میاندازم. آنها به چادرم دست میزدند و میگفتند: در این گرما چطور این چادر را تحمل میکنی!؟ من توضیح قانعکننده به آنها میدادم. یک روز بچهها را کنار بزرگترین مجسمۀ صلح و دوستی دنیا که در برزیل بود بردم.
فقط بچههای ایران پوشش و روسری داشتند بقیه پوشش نامناسب داشتند، خارجیها در آنجا میگفتند: تو چطور در این گرما این را میپوشی حتماً در کشورتان به شما ظلم میشود و با اجبار این چادر را پوشیدهای و تحمل میکنی. من توضیح میدادم: هیچ اجباری در کار نیست. من با میل خودم چادر پوشیدهام ببینید شاگردان من روسری دارند ولی چادر نپوشیدهاند. آنها میگفتند در ایران کشتوکشتار است و عدالت وجود ندارد ولی من همه چیز را برای آنها توضیح میدادم و من سعی میکردم این فکر اشتباه را از سر آنها بیرون کنم، من گفتم: در ایران هم آزادی وجود دارد. یکی از بانوان خارجی میگفت: من به بیشتر کشورهای دنیا سفر کردهام ولی به ایران نرفتهام چون میترسم و فکر میکنم من را میکشند من با او صحبت کردم و توانستم آن دید منفی که توسط تبلیغات دروغین غرب در ذهنش به وجود آمده بود عوض کنم بهطوریکه او گفت من در اولین فرصت به ایران سفر خواهم کرد.
راهب مسیحی و ماجرای حجابم
در یکی از برجهای برزیل غیاثی با یک راهب مواجه میشود. آن راهب در مورد حجابش سؤالاتی میپرسید غیاثی دراینخصوص بیان داشت: آن راهب به من گفت پوشش شما همانند مریم مسیح است بعد از من پرسید: چرا این پوشش را انتخاب کردهای؟ گفتم: من به پیامبر شما عیسی (ع) و دینتان احترام میگذارم چون حضرت عیسی (ع) هم دین خدا را در زمین تبلیغ کرده است حضرت محمد (ص) که پیامبر ماست کاملکنندة دین حضرت مسیح است و ایشان حجاب را در حدی تعیین کرده که پوشانندۀ زن باشد پیامبر من بر این حجاب تأکید داشته و من حجابم را از فاطمه زهرا (س) که دختر حضرت محمد (ص) است به ارث بردهام. آن راهب از سخنان من بسیار لذت برد.
من بهعنوان مربی و سرپرست تیم چندین بار در مسابقات آسیایی و جهانی حضور داشتم. خاطرات زیادی از اعزامها دارم پوشش من در تمام اعزامها چادر بود. اعتقاد من بر این است که یک زن ایرانی هر جای دنیا میرود نباید حجابش را کنار بگذارد چادر زیبایی زن را دوچندان میکند و من سعیام بر این بود که زیبایی یک زن ایرانی را به جهانیان ثابت کنم. در کشورهایی که فکر میکردند زن در ایران محبوس است و آزادی ندارد. با پوشیدن لباسهای شاد و رنگی در زیر چادرم به آنها میفهماندم که زن ایرانی روحیۀ شاد و بشاشی دارد. در رژههای مسابقات حاضر میشدم و این تأثیر زیادی بر افکار تماشاگران و سایر حضار داشت.
احترام به حجاب در کره جنوبی
غیاثی از خاطرهاش در کره جنوبی میگوید: یکبار برای شرکت در مسابقات آسیایی به کره جنوبی رفته بودم مسئولین در آنجا خیلی هوای ما را داشتند و در کمال امنیت ما را سوار بر ماشین کردند و یک مأمور در جلو ماشین و یکی در پشت ماشین همهجا با ما بود که احیاناً از طرف کسی مورد آزار و اذیت قرار نگیریم من دلیلش را پرسیدم آنها گفتند: ابتدا بهخاطر حجاب شما که برای ما هم قابلاحترام است و دوم بهخاطر اینکه مبادا کسی بهخاطر حجابتان به شما بیاحترامی کند.
در کره جنوبی کسانی که در استراحتگاهها بودند چند کلمه فارسی از ما یاد گرفته بودند و با دیدن چادر من میگفتند: چه زیباست. در هیچ کشوری چادرم را برنداشتم چون هدفم ترویج و تبلیغ حجاب زنان کشورم در جهان بود.
جنگ تحمیلی؛ خدمات پشت جبهه
کبری غیاثی در زمان جنگ تحمیلی سن زیادی نداشته اما به سهم خود تأثیرگذار بوده است وی در خصوص کمکهایش در زمان جنگ تحمیلی گفت: با شروع جنگ تحمیلی چهار برادرم به جبهه رفتند در آن روزها بسیج خواهران هم به سهم خود برای پیشبرد اهداف دفاع مقدس، جبهه و رزمندگان را پشتیبانی میکرد. من کمسنترین نیروی بسیج خواهران بودم فعالیت من در بسیج خواهران از ۱ شهریورماه ۱۳۵۹ شروع شد. زهرا رازی مسئول بسیج خواهران ایلام بود. من خانم رازی را از دوران ابتدایی میشناختم. یادم میآید در یک مدرسه درس میخواندیم او کلاس پنجم و من کلاس اول بودم. من و او چون هر دو محجبه بودیم و روسری سر میکردیم ساواک هر بار به مسئولین مدرسه بهخاطر ما تذکر میداد. ساواک بارها ما را در میان برفویخ زمستان فلک کردند و با ترکههای خیس کف پای ما را میزدند تا جایی که کف پای ما تاول میزد. ساواک چندین بار ما را برای بازجویی بردند درحالیکه سن خیلی کمی داشتیم.
بهمحض اینکه شنیدم خانم رازی عهدهدار مسئولیت بسیج خواهران شهر ایلام شده با او همکاری کردم. یکی از کارهای زنان و بسیج خواهران جمعآوری کمکهای مردمی، سازماندهی و انتقال آنها به جبهه بود. آنها به ما کاموا میدادند و ما در خانه برای رزمندگان شال و ژاکت میبافتیم به طور مرتب در ستاد پشتیبانی جنگ حضور داشتم و برای رزمندگان غذا بستهبندی میکردم. در طی بمبارانها با تعدادی از دیگر خواهران بسیجی از بهداریها ملافهها و پتوهای کثیف و خونین را جمع میکردیم و میشستیم.
یکی از اقدامات سپاه آموزش نیروهای بسیج خواهران بود من در تمام دورههایی که از طرف سپاه تشکیل میشد شرکت کردم مخصوصاً دورههای نظامی.
ازدواج در نوجوانی
غیاثی سیزدهساله بود که به سنت پیامبر عملکرد او میگوید: در سن سیزده سالگی ازدواج کردم همسرم نظامی بود. در مدتی که رئیس شهرداری دهلران و مسئول کارخانه یخ بود باید همراه او به دهلران میرفتم. من رفتم خدمت خانم رازی و گفتم که اگر اجازه بدهید همسرم در دهلران بماند و من در اینجا به شما کمک کنم. او گفت: نه بهتر است که در دهلران به فعالیتهایت ادامه دهی آنجا هم نیاز به کمک هست.
من به دهلران رفتم در آن زمان فرمانده سپاه آقای پارسه بود. شهر خالی از سکنه شده بود و من تنها زنی بودم که در شهر جنگزدۀ دهلران ساکن شده بودم آقایان بازدار (شهید)، آقای کرمی، آقای غریب و ... رزمندگانی بودند که در سپاه دهلران فعالیت داشتند. از طرف سپاه دهلران من مأمور آموزش خواهران در روستاها شدم شمار زیادی از اهالی دهلران به روستاها پناه برده بودند. در کنار همسرم هم در کلاسهای عقیدتی، آموزش احکام و قرآن شرکت میکردم. چرخخیاطی داشتم در همان زمان در کلاس آموزش خیاطی شرکت کردم تا بتوانم از آن طریق هم کمکی به رزمندگان کنم.
بازگشت به ایلام
وی اذعان داشت: به علت بمبارانهای شدید دهلران بعد از مدتی به ایلام منتقل شدم. در ایلام به خدمات و فعالیتهایم ادامه دادم. در طی بمبارانهای ایلام مردم در حواشی شهر چادر زده بودند من و پروین کرم اللهی در زیر چادرها برای آوارگان کلاس درس برگزار میکردیم. فعالیتهایم را دوچندان کردم. من اولین فرمانده گروهان در بسیج خواهران و فرمانده پایگاه تکیۀ ابراهیم خلیلالله و بعد فرمانده پایگاه مسجد جامع ایلام، اولین مربی نظامی و دفاع غیرنظامی، امداد و نجات و عقیدتی استان ایلام در بسیج خواهران بودم.
اعتقاد به حجاب
غیاثی اعتقاد به حجاب را اصلیترین راهکار برای ترویج حجاب میداند و میگوید: به نظرم باید ابتدا به حجاب اعتقاد داشت حجاب در یک شخص عین یک درخت تناور است که باید از لحاظ ریشه قوی باشد من خودم در یک خانوادۀ سنتی، دینی و مذهبی تربیت شدهام و حجاب را بهخوبی در خانه برای من تشریح کرده بودند و من با رضایت قلبی و عقلی خودم این مسئله را قبول کردهام و هیچگاه هم حاضر نمیشوم حجابم را در ایران و خارج از ایران کنار بگذارم. بعد از خانواده معلمان در مدرسه میتوانند تأثیرگذار باشند. زمانی که من دانشآموز بودم نقش معلمان مذهبی در مدارس در ترویج حجاب برای دانشآموزان بسیار مهم بود. امروزه هجمههای کشورهای غربی علیه نوجوانان و جوانان ایرانی مخصوصاً دختران بسیار زیاد است و خانوادهها باید بسیار مراقب فرزندانشان باشند و با نظارت و تربیت صحیح آنها را از این تبلیغات مصون بدارند.
حجاب مصونیت است نه محدودیت
وی ادامه داد: من حجاب را یک مصونیت برای خودم میدانم نه محدودیت و این یک شعار توخالی نیست بلکه به آن اعتقاد دارم. با یک برنامهریزی صحیح باحجاب کامل میشود به تمام امورات رسید. با حفظ حجاب بنیان خانواده محکمتر میشود. در طی جنگ تحمیلی زنان با پوشش کامل در پشت جبهه و حتی در جبهه دفاع مقدس را پشتیبانی میکردند. من اکثر وصایای شهدا را خواندهام. شهدای ما به حجاب زنان بسیار تأکید داشتهاند و یکی از دلایل جهادشان و حضور در جبهه را حمایت از حجاب زنان میدانند. آنها گفتهاند که چادرزن از جان و خون ما مهمتر است و زنان باید از فاطمه زهرا (س) تبعیت کنند.
سخن آخر
حرف آخر بانوی نمونۀ ایلامی این است: باید بگویم ترویج فرهنگ حجاب کار سختی نیست من بارهاوبارها در باشگاهها کنار ورزشکاران و یا شاگردان خودم نشستهام و دوستانه با آنها همکلام شدهام و معایب سرووضع نامناسب آنها را با رفتاری دوستانه و زبانی نرم گوشزد کردهام و سعی کردهام به سهم خودم در این امر تأثیرگذار باشم. ما وظیفه داریم که بر این مسئله نظارت کنیم. همۀ دختران ایران حکم فرزندان ما را دارند. نباید از آنها غافل شویم. خانواده، آموزشوپرورش، صدا سیما و سایر ارگانها وظیفه دارند در مورد حیا، حجاب و عفاف زنان و مردان ایرانی با روشهای خوب در پیشبرد این هدف کمک کنند. باید با بدحجابها منطقی و دوستانه برخورد کرد تا تأثیر معکوس نداشته باشد. در حوزۀ کاری خودم در این امر خیلی تأثیرگذار بودهام و این را باعث افتخار میدانم. از اینکه توانستم حجابم را رعایت کنم و معضلی در جامعه نباشم بسیار خوشحالم. همیشه سعی کردم با زنان و دختران بدحجاب دوست شوم و با زبان شیرین و نرم آسیبهای بدحجابی و مزایای حجاب در جامعه را تشریح کنم و خدا را شکر همیشه تأثیر آن را بر شخص دیدهام. فردای قیامت انتظار شفاعت فاطمه زهرا (س) را دارم و قطعاً ایشان شفیع زنانی خواهد بود که حجاب ظاهری و باطنی خود را رعایت میکنند.
انتهای پیام/
کد مطلب: 4701